ورود به یک سالگی...
سلام عزیز دلم خیلی وقت نمیکنم که زود به زود وبلاگتو آپ کنم چون هم سر کار سرم شلوغه و تو خونه هم که اصلا نت ندارم و اگه داشتم هم شما نمیگذاشتی که بخوام برم پای کامپیوتر. اصلا باورم نمیشه که داره یکسالت تمام میشه این مدت با همه سختیها و شیرینیهاش به نظرم خیلی زود گذشت دیگه واقعا بزرگ شدی و خیلی درکت نسبت به همه چیز بیشتر شده کارهای بامزتم بیشتر شده از طرفی خوشحالم که دارم بزرگ شدنتو میبینم از طرفی هم غمگین عکسای زوای اولت رو که میبینم کلی دلم میگره چقدر زود گذشت....... خیلی غمگین میشم وقتی که به اون لحظه ای فکر میکنم که بخوام از شیر هم بگیرمت برا همین هم می خوام تا پایان دوسالگی بهت شیر خودمو بدم. چون حس می کنم این شیر دان من به تو ت...
نویسنده :
sara
11:56